وارسته

گفتنی را باید گفت، چه تلخ چه شیرین

وارسته

گفتنی را باید گفت، چه تلخ چه شیرین

وارسته

به نام او که خلق کرد
و ما هنوز کاشفیم
.
.
.
بچه که بودم آرزو میکردم: ای کاش همه چیز داشتم.
آرزو میکردم که تمااااام دنیا مال من بود.

در دبستان با ریاضیات آشنا شدم و فهمیدم آرزو با واقیت خیلی فرق دارد
ریاضیات به من آموخت، به آن اندازه ای آرزو کنم که قدم هایم توان رسیدن دارد.
و من به این فکر میکردم که وقتی بزرگتر شوم حتما قله های بزرگتری را فتح خواهم کرد
دنیای ریاضیات
دنیای حساب و کتاب
دنیای قشنگی نبود.
خسته ام میکرد
و مدام نرسیدن را به رخ قدم های کوچکم میکشید
و نتوانستن را منطقی تر از توانستن مینمود.
.
.
.
نوجوان بودم که با شعر آشنا شدم
با دنیایی سرشار از خیال.
و جوانی ام را با آن گذراندم
واقعا زیباست
دنیایی که هرچه میخواهی را خودت میافرینی
دنیایی که خودت، با کشف های تازه ات میسازی
با تمااااام هر آنچه که میپسندی و دوست داری
اما این دنیا در دستان تو نیست
فقط در ذهن توست
و در ذهن دفترت
و سهم تو تنها تماشای مناظر بدیع و دلنشینی ست که ساخته ای
دنیای قشنگی ست
اما کافی نیست
.
.
.
حالا من به دنیای تازه ای فکر میکنم
حالا که میانه های جوانی را پشت سر گذاشته ام
دنیایی که در آن همه چیز مال من باشد

این یک راز است
و من
امروز
این راز را
به شما میگویم

برای داشتن همه چیز باید هیچ چیز نداشته باشی
وقتی هیچ جای دنیا خانه ای نداشته باشی
هرجا که خستگی هایت را بر زمین بگذاری و کمی استراحت کنی، خانه توست
وقتی اهل هیچ شهری نباشی، همه جا وطن توست
وقتی تاریخ تولدت را فراموش کنی، هیچ وقت نخواهی مرد
وقتی شروع و پایانی نداشته باشی، همیشه خواهی بود
برای داشتن همه چیز باید هیچ چیز نداشته باشی
این را خووووب به خاطر بسپار

دست از مکان بردار تا در هر مکانی حضور داشته باشی
دست از زمان بردار تا در همه زمان ها حاضر باشی
دست از خودت بردارد تا همگان باشی
دست از هرآنچه که داری بردار تا همه چیز مال تو باشد

این دنیای من است
من دارم میروم که برسم

امروز من یک کاشفم فقط
اما دارم میروم که خلق کنم
خودش گفته که بیا ...
بیا ....
بیا ...
بیا...

احمد کریمی لیچائی
.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۰ بهمن ۹۵، ۲۰:۴۷ - محمد روشنیان
    زیبا
۰۳
اسفند

صراط


جز حضرت دلبر که در هستی مقیم است

دیگر وجودی نیست، پس عالم قدیم است


با چشم دل بنگر به گیتی تا ببینی

گیسوی معشوقه صراط المستقیم است


احمد کریمی لیچائی

عبید

  • احمد کریمی لیچائی
۱۹
بهمن

ساحل


از سرزنش دائم دریا گله دارم

با اینکه صبورم، دل کم حوصله دارم


بد نیست که هربار بیایی و نمانی!؟

من شکوه اگر هست از این قائله دارم


«یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم»

یا ساده بگو من ز شما فاصله دارم


از لحظه ی افتادن یوسف به دل چاه

در سینه فقط حسرت یک قافله دارم


با یار بگویید که دلگیرم از امواج

از سرزنش دائم دریا گله دارم


#احمد_کریمی_لیچائی 

#عبید



توضیح:

مصرع داخل گیومه سروده ی شاعر توانا جناب فاضل نظری ست


  • احمد کریمی لیچائی
۰۴
بهمن

گره


عشق میشد که مدارا بکند، حیف نکرد

با دلم بهتر از این تا بکند، حیف نکرد


به دل آشفتگی من سروسامان بدهد

گره از کار دلم وا بکند، حیف نکرد


#احمد_کریمی_لیچائی

#عبید


  • احمد کریمی لیچائی
۰۳
بهمن

علیرغم وجود اندوه فراوان و گفتنی های فراوان تر، اینبار زمانی دست به قلم میبرم که چند روزی از حادثه آتش سوزی ساختمان پلاسکو میگذرد. حادثه ای که ایران را در ماتم خود فرو برد و صدالبته نمایش تمام قدّ شجاعت و رشادت دلیرمردان آتش نشان ایران اسلامی بود.

در دنیاهای مجازی و حقیقی به طور مفصل به ابعاد گوناگون چرایی و چگونگی وقوع این حادثه پرداخته شده و حرف ها و نقدها و نظرات فراوانی در این باره گفته و تحلیل و تبیین شده است. اما هرچه منتظر ماندم تا کسی حرف اصلی را بزند، بی حاصل بود و هیچ کس به اصلی ترین قسمت ماجرا نپرداخت، و یا لااقل من ندیدم که بپردازد.

یقینا این حادثه اولین تجربه تلخ این ملت غیور نبود و احتمالا آخرین آن هم نخواهد بود. به عقیده ی نگارنده آن چیزی که بیشترین اهمیت را در این بین دارد، درس هایی ست که این حوادث به یک ملت میدهند. درس هایی که اگر مورد توجه قرار گیرند یقینا مانع وقوع دوباره این حوادث خواهند بود و اگر مورد غفلت واقع شوند دوباره بر تخته ی سیاه سرنوشت، نگاشته خواهند شد.

نگاهی اجمالی به اتفاقات آن روز سخت و وقایعی که در حاشیه ساختمان پلاسکو رخ داد همگان را به یک تحسین و تقبیح واحد رساند. همه ی مردم ایران، با تمام دیدگاه ها و عقیده های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مختلف، آتش نشان های غیور را که برای مهار آتش و حفظ جان و مال مردم با تمام وجود تلاش کردند، تحسین میکنند و در مقابل، افرادی که با تجمع بی دلیل خود در اطراف این ساختمان مشغول عکسبرداری و فیلمبرداری بودند را تقبیح و سرزنش.

در خلال این تحسین و تقبیح و شدت آنها بود که در ذهن نگارنده سوالاتی با دو موضوع شکل گرفت:

موضوع اول اینکه چرا تا قبل از این حادثه، کسی "در این حد" به فکر رشادت های آتش نشان ها نبود و اینقدر تحسین شان نمیکرد؟

آیا لزوما باید تعدادی از آنها شهید میشدند تا ما به قهرمان بودن شان پی ببریم؟

و علاوه بر آن، آیا فقط آتش نشان ها قهرمانند، یا دیگرانی هم هستند که مانند آتش نشان ها قهرمانند و ما از آنها غافلیم؟

آیا لازم است که تعدادی از آنها هم شهید شوند تا ما به قهرمان بودن شان پی ببریم؟

از پیگیری سوالاتی از این دست متوجه دردی در فرهنگ اجتماعی مان شدم که نامش را " کم توجهی به قهرمانان ملی" نهادم و عمق این درد فرهنگی زمانی آشکارتر میشود که گاهی عدم آشنایی با این قهرمانان باعث برخورد ناصحیح اجتماع با آنها نیز میشود. و مرور برخی کم لطفی ها در حق مدافعان حریم آل الله بر عمق این درد میافزاید. اگرچه موضوع بسیار گسترده تر از مظلومیت آتش نشان ها و مدافعان حرم است و تقریبا شامل تمام زحمت کشان این کشور عزیز میشود. از محیط بانان و جنگل بانان زحمت کش تا مرز بانان و پاسداران و مامورین راهنمایی و رانندگی که به دلیل تزاحم با تمایلات بخشی از اجتماع، مورد کم لطفی قرار میگیرند.

تصور کنید که سازمان آتش نشانی شش ماه پیش برای پیشگیری از چنین حادثه ی غم انگیزی دستور تخلیه ساختمان پلاسکو را میداد و شهرداری و نیرو های مربوطه اقدام جدی میکردند. آن روز برخورد ما با مامورین آتش نشانی و ماموران شهرداری و احیانا نظامی و انتظامی چگونه میبود؟ در صفحات مان در دنیای مجازی چه مینوشتیم؟ آیا آن روز هم این عزیزان قهرمان بودند؟ یا مورد سرزنش قرار میگرفتند که کاسبی مردم را بهم زده اند و ....؟

اما حالا و بعد از وقوع حادثه که به صورت طبیعی احساسات اجتماعی برانگیخته شده است، اقدامات فراوانی در قدردانی از این قهرمانان انجام میگیرد. این اقدامات موسمی و موقت اگرچه بد نیست اما یقینا چیزی از آن درد اصلی و عمیق نمیکاهد و در بهترین حالت مسکّنی خواهد بود که مدتی این درد را التیام بخشیده و وجدان اجتماعی را اغنا میکند و درمان این درد اجتماعی را در پی نخواهد داشت.

دردا که قهرمانان ما تنها زمانی قهرمان اند که مرده باشند.

موضوع دوم اما کمی دردناک تر و عمیق تر است. همانطور که اشاره شد مشاهده ی تجمع بی دلیل و پرآسیب جمعیت زیادی که اطراف ساختمان پلاسکو را احاطه کرده و عملا مانع امداد رسانی بودند، درد دیگری را در فرهنگ ما آشکار کرد که من آن را "تماشاگری" نام نهادم که اختصاص به این حادثه هم ندارد و در تمام حوادث ناگوار به وضوح قابل مشاهده است. اما در این حادثه درد را به استخوان رسانید و فریان همگان را برآورد.

سوال اینجاست:

این درد و در حقیقت این بیماری مزمن تا کی قرار است در فرهنگ ما وجود داشته باشد؟

تا کی قرار است ما در دنیای حقیقی "تماشاچی" دردها و رنجهای حادثه دیدگان باشیم و هیچ کمکی نکنیم و بعد خودمان در دنیای مجازی از این موضوع گلایه و ابراز تاسف کنیم؟

پس کی قرار است به فکر درمان این بیماری های فرهنگی باشیم؟

و اصلی ترین سوال حقیر این است که آیا بیماری های فرهنگی ما منحصر در "کم توجهی به قهرمانان ملی" و "تماشاگری" ست و یا بیماری های فرهنگی ما فراوان تر از اینهاست؟

حقیقت این است که دردهای اجتماعی و فرهنگی ما یکی دوتا نیست:

رانندگی و جاده. برخورد با زنان و تکریم آن ها. جایگاه زن در خانواده. جایگاه مادر در اجتماع. احترام به اقوام ایرانی. احترام به قانون. احترام به حقوق همسایه. احترام به شغل ها. ساده زیستی. اسراف. معامله و بازار. رباخواری. صله رحم و مهمانی های ساده. عفاف و حجاب. کمک به نیازمندان. رابطه کارفرما با ارباب رجوع. برخورد صحیح با مشتری. انتقاد و انتقادپذیری. پشتکار و جدیت در کار. تجملات و مصرف گرایی. مدرک گرایی و بی توجهی به علم آموزی. کتاب خوانی و مطالعه و ...

اینها بخش کوچکی از بیماری های فرهنگی ماست و جامعه ما در تمام موارد بالا و بسیاری از موارد دیگر دچار مشکل است.

آیا وقت آن نرسیده که به جای اینکه سینه سپر کنیم و دم از فرهنگ چند هزار ساله بزنیم، کمی به فکر تعالی فرهنگی جامعه امروزمان باشیم؟

آیا ما برای آیندگان مان مایه ی افتخار خواهیم بود؟

آیا وقت آن نرسیده که به این ضرب المثل ارزشمند که میگوید " گیرم پدر تو بود فاضل/ از فضل پدر تو را چه حاصل؟" کمی بیاندیشیم؟

آیا وقت آن نرسیده که منصفانه نگاهی به خویش بیاندازیم و به دور از نژادپرستی آریایی، فرهنگ اجتماعی امروزمان را مرور کنیم و برای رفع ضعف های اجتماعی اقدام جدی کنیم؟

امیدوارم لازم نباشد برای درک هر یک از این بیماری ها، قهرمانانی جان خود را به خطر انداخته و فدا کنند که از دست دادن این جوان ها که ثمره های پربار انقلاب اند، هزینه ای ست بس گزاف.

و امید است که جامعه ی ایران اسلامی هرچه زودتر به فکر شناسایی و درمان این بیماری های خطرناک و مسری باشد، که این دردها درمان نخواهند شد، مگر با اراده ی جمعیِ یک جامعه، زمانی که تصمیم میگیرد راه خود را از سراشیبی آسایش طلبی به سوی قله های عزت و پیشرفت تغییر دهد.

احمد کریمی لیچائی

  • احمد کریمی لیچائی
۲۱
دی

به نام خدا

زمان زیادی از رحلت حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی و تشییع و تدفین ایشان نمیگذرد. اما در همین زمان کوتاه میتوان مطالب زیادی فهمید و حرف های تازه ای زد. حرف هایی غیر از تسلیت های معمولی و ابراز همدردی های کلیشه ای.

من یکی از این حرف ها را میزنم و آن، یک جمله بیش نیست: "خوش به حال هاشمی"

و حرف آخرم را اول میگویم: " مخالف خوب، نعمت است"

ما حتی اگر اهل دین نباشیم، و آموزه های مذهب مقدس تشیع را هم نادیده بگیریم، انسانیت حکم میکند که احترام میت حفظ، و از داغداران و وابستگان دلجویی شود. انسانیت حکم میکند مصیبت را بر مصیبت زدگان گران نکنیم و اگر مرهم دردشان نیستیم، شماتت شان نکنیم.

این جریده بر آن نیست که بگوید آقای هاشمی مرد بزرگتری بود یا آقای مهدوی کنی و یا آقای واعظی طبسی. چرا که نفس قیاس را از مبنا کاری غلط و بی اساس میداند.

اما حالا که آقای هاشمی از خاک رخت بر بست و به سمت معبود شتافت، با دیدن رفتارهای سرشار از احترام مخالفان سرسخت و دیرینش که در ابراز همدردی با خانواده ی او و ادای احترام به پیکر بی جان او هیچ کم نگذاشتند، خاطرات تلخی در من زنده میشود از روزهای بعد از درگذشت آیت الله مهدوی کنی و آیت الله واعظ طبسی. خاطرات روزهایی که بعضی حتی به ابتدایی ترین قوانین انسانی پایبند نبودند و با شایعات و نیش و طعنه هایشان، داغ داغدیدگان را افزون میکردند.

من امروز به نعمتی از نعمات خدا پی بردم و آن "مخالف خوب"، "مخالف مومن" و یا "مخالف پایبند به انسانیت" بود.

حقیقتا خوش به حال هاشمی که چنین مخالفانی دارد

و خوش به حال مخالفانش که اینگونه اخلاق اسلامی را رعایت کردند

اگرچه درباره برخی اظهار نظرهای احساسی و خلاف واقع بعضی از مسئولین در طول این مدت در رسانه های مختلف و رسانه ملی، گفتنی های زیادی هست، اما بیان آن مجالی دیگر میطلبد و جریده ای مختص که بیانش را به همان مجال وا مینهم.

امید است روزی برسد که تمام گروه ها و احزاب و جریان ها و تشکل ها و تمام طرفداران و مخالفانشان را متخلق به اخلاق اسلامی ببینیم. بدور از هرگونه بی انصافی و بی احترامی و بی اخلاقی.

امت حزب الله در این ایام الگویی درخشان از خود به یادگار نهاد که شایسته است مورد توجه تمامی اقشار اجتماعی قرار گرفته و در اقل درجات، بنا به حکم انسانیت، پیروی شود.

در پایان ضمن ابراز همدردی با بازماندگان و علاقمندان به ایشان، عفو و رحمت الهی را برای آن درگذشته آرزو میکنم.

غفر الله لنا و له

احمد کریمی لیچائی

#عبید

  • احمد کریمی لیچائی
۰۹
دی

بیچاره این فقیران و کارتن خواب ها

بیچاره تمام مستمندان شهر

بیچاره تمام کودکان گرسنه

بیچاره آن دخترک فال فروش

ببچاره تمام دستفروش های شهر

که بازیچه شدند

و بیچاره تمام فریادها

بیچاره تمام عدالت خواهان

که تمام فریادهایشان بازیچه شد

بازیچه دست بزرگترین دشمنان عدالت

این فقیرها و کارتن خواب ها

این روزها از همیشه بیچاره ترند

که فریاد عدالت خواهی شان شنیده میشود

و تکرار میشود

و دست به دست میشود و لایک هم میخورد

اما نه برای حل مشکل شان

نه برای ساخت سرپناه برایشان

نه برای دلجویی از قلب های رنجورشان

فقط برای اینکه بزرگترین دشمنان عدالت

حواس ها را پرت کنند از ظلمی که کرده اند

حواس ها را پرت کنند از ظلمی که میکنند

و این فقیران

این روزها از همیشه بیچاره ترند

که بیچارگی شان شده وسیله ی دست کسانی

که به این روزشان انداختند

امروز از همیشه بیچاره ترند

که به بازی گرفته شده اند

.

با کمال تاسف باید عرض کنم که این یک بازی ست

یک بازی کثیف

اینها بازی کردن را خوب بلدند

همین چند سال پیش

احساسات مذهبی مردم را به بازی گرفتند و رنگ سبز را علم کردند

و از شادی و هلهله زیر پرچم سبز در روز عاشورا خجالت نکشیدند

سید بود و حرمت شکنان روز عاشورا را مردم خداجو نامید

اینها احساسات ملی مردم را به بازی گرفتند و فتنه کردند

احساسات مردم را به بازی گرفتند تا به قدرت برسند

و ملت هوشیار بود و شکست خوردند

اما این روزها

در سالروز همان کودتا

دوباره بازی تازه ای را شروع کرده اند

بازی با احساسات عدالت خواهانه ملت

برای به حاشیه راندن یاد آن کودتا

و این روزها

فقیران و بیچارگان شهر

از همیشه بیچاره ترند

که به بازی گرفته شده اند

یک بازی کثیف

.

آی فتنه گرها!

آی کودتاچیان ۸۸!

حس عدالت خواهی مردم

بازیچه نیست


  • احمد کریمی لیچائی
۰۶
دی

 این روزها با گشت و گذاری در فضای مجازی و بین صفحات و کانال های مذهبی، به عکس ها و کلیپ هایی بر خواهیم خورد که نمیتوان به سادگی از کنار آن ها گذشت.

در لابلای صفحات و کانال های مذهبی و مخصوصا آن هایی که به موضوع مدافعان حرم و انتشار فیلم و عکس رشادت های این مردان خدا میپردازند، فیلم هایی از به اسارت گرفتن تروریست های خبیث داعشی وجود دارد که پس از اسارت، توسط نیروهای مقاومت مورد ضرب و شتم قرار میگیرند.


قطعا بغض و نفرتی که از تروریست های داعشی و سرکرده های خبیث سعودی آن ها در قلب مومنین و نیروهای مقاومت وجود دارد باعث میشود که دسترسی به هر یک از این خبیثان و اسارت آنها مساوی باشد با ضرب و شتم شدید و توهین وجسارت به آن ها.

در اینکه سزای این تروریست های خونخوار چیست و آیا چنین مجازاتی برای آن ها کافیست یا نه! همه ما اتفاق نظر داریم که سزای آن ها بیش از اینهاست و مستحق مجازاتی بسیار بسیار شدید تر هستند.

اما آنچه نگارنده در این جریده قصد دارد به بررسی آن بپردازد این است که آموزه های دین مبین اسلام درباره رفتار با اسیر چیست و سنت رسول خدا صل الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام در این باره چگونه است؟

برای تبیین موضوع قصد ندارم به بررسی تخصصی احادیث بپردازم و صرفا به نمونه ای تاریخی اشاره میکنم که دربردارنده یکی از بزرگترین ظلمهای عالم به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است. و میتوان با برسی رفتار این انوار پاک با اسیران و سرمشق گرفتن از ایشان مسیر درست را شناخت و در پیش گرفت.

بعد از آن ظلم بزرگ در شب نوزدهم رمضان سال چهل هجری که توسط ابن ملجم مرادی بر اول مظلوم عالم حضرت علی علیه السلام روا داشته شد که موجب شهادت مظلومانه آن حضرت گردید، ایشان درباره مجازات او و چگونگی رفتار با او فرمایشاتی به فرزندان رشید خود امام حسن مجتبی و امام حسین علیهم السلام دارند که توجه به آن در اینجا سرشار از خیر و برکت خواهد بود.

امیر المومنین علیه السلام پس از دستگیری ابن ملجم مرادی توسط شیعیان و اسیر شدن او، در وصیّت خود می فرماید: «إنْ أَبقَ فأَنا ولىُّ دمى، و إنْ أَفنَ فالفَنآءُ میعادى، و إنْ أَعفُ فالعَفوُ لى قربَةٌ، و لکمْ حَسَنةٌ؛ فَاعفُوا و اصفَحُوا، ... ثمَّ أَقبَلَ علَى الحسنِ علیهِ السّلامُ فقال: یا بُنَىَّ! ضَربَةً مکانَ ضربةٍ، و لا تَأْثِم. (1)

اگر من زنده بمانم خود صاحب اختیار و ولى خون خود هستم، و اگر بمیرم و فانى گردم، فناء میعاد و میقات من است، و اگر ضارب‏ را عفو کنم این عفو براى من موجب تقرّب و براى شما حسنه‏ اى است. بنابراین عفو کنید و از جرم ضارب چشم بپوشید. ... سپس رو به حضرت امام حسن(ع) نموده و فرمودند: اى نور چشم و اى فرزند من! فقط یک ضربه در مقابل یک ضربه و در زیاده روى گناه است و گناه مکن.»

و در جای دیگری خطاب به ایشان درباره ابن ملجم میفرمایند:

احبِسُوا هذا الأسیرَ ، و أطعِمُوهُ ، و اسْقُوهُ ، و أحْسِنوا إسارَهُ . (2)

این اسیر را زندانى کنید و به او غذا و آب دهید و در اسارت با وى خوشرفتار باشید.

 

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

 

ایشان در حدیث دیگری میفرمایند:

إطعامُ الأسیرِ و الإحسانُ إلیهِ حقٌّ واجبٌ ، و إنْ قَتَلْتَه مِن الغدِ . (3)

غذا دادن به اسیر و خوشرفتارى با او حقّى واجب است، هر چند [بخواهى ] فردا او را بکشى.

همانگونه که از سیره ی امیر المومنین علیه السلام روشن است، باید با اسیر به خوشی رفتار کرد و او را به دادگاه عدل الهی سپرد تا حکم او صادر شده و به عقوبت عمل خود برسد.

در اینجا لازم میدانم مجددا این نکته را یاداور شوم که بغض و نفرتِ به حقی که در سینه ی مومنان و مجاهدان راه خدا از داعشیان خبیث وجود دارد، یقینا بغضی مقدس و در راستای برائت از دشمنان خداست.

اما باید توجه داشت که این بغض مقدس باعث مخالفت با سنت رسول خدا و آموزه های دین مبین اسلام و شریعت مقدس تشیع نشود.

و در پایان آرزوی توفیقات روز افزون دارم برای مدافعان حریم آل الله و مجاهدان راه حق. این مردان الهی که در زمانه ی بلوغ خودبینی و فوران خودپسندی و آسایش طلبی، مسیر مجاهدت در راه خدا را در پیش گرفتند فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا (4)

 

1.   بحارالانوار، ج 42

2.   مستدرک الوسائل، ج 11

3.   وسائل الشیعه، ج3

4.   الأحزاب/ 23


احمد کریمی لیچائی

#عبیــــــــد


  • احمد کریمی لیچائی
۰۴
دی

تقصیر غم


هر وقت بیت و قافیه هموار میکنم

این درد را که میکشم انکار میکنم


بعد از تو شعرهای به ظاهر قشنگ را

بیهــوده تـــوی دفتـرم انبـــار میکنم


هر شعر تازه ای که میرسد از راه، روی آن

صدها هــــــــزار خــــــــــاطره آوار میکنم


لکنت زبـان شعــــر مــــرا تلخ میکند

وقتـــی به درد رفتنت اقــــرار میکنم


گاهی نباید از سر تقصیر غم گذشت

این کــــار را نکرده ام، اینبــــار میکنم


احمد کریمی لیچائی

#عبیــــــــد


  • احمد کریمی لیچائی